شهیدی که «صیاد لحظه ها» نام گرفت

ساخت وبلاگ

کاظم فتحی زاده آن زمان ملقب بود به صیاد لحظه ها، چون در هر لحظه و‌ هر زمان که اتفاقی می افتاد، کاظم آن جا حاضر بود. آن قدر صیاد ماهری بود که نیازی به دوربین نداشت.

<a href='/last-search/?q=شهیدی'>شهیدی</a> که <a href='/last-search/?q=«صیاد'>«صیاد</a> لحظه ها» نام <a href='/last-search/?q=گرفت'>گرفت</a>

به گزارش خبرگزاری فارس از ایلام، شهادت که نتیجه سلامت روان، روحیه شجاعت و انتخاب آگاهانه است، مقاومت و پویایی جامعه را به دنبال دارد، چرا که ریشه در قدرت، قوت، صبر، استقامت، مبارزه با کفر، انسجام، آخرت خواهی و ظرفیت بالا دارد و این عوامل در مجموع، مقاومت جامعه را بالا برده و اجتماعی را متحرک و پویا و سازنده می سازد.

شهیدان، مقاومت و پویایی جامعه را تضمین می کنند و به جامعه ظرفیت روحی می بخشند و ضعف و سستی را از بین می برند و هر جامعه ای که افراد آن این گونه باشند، مشمول رحمت و نصرت خداوند هستند، و دیگر شکست نخواهند خورد.

زندگینامه

کاظم فتحی­ زاده فرزند منصور، فروردین­ ماه ۱۳۳۶ در خانواده­ ای مذهبی در روستای مهدی ­آباد از توابع شهرستان ایلام دیده به جهان گشود. کاظم، دوران کودکی را در محیط پاک روستا و در میان خانواده­ اش سپری کرد. پس از اتمام دوران ابتدایی به دلیل مشکلات مالی قادر به ادامه تحصیل نبود، او به درس ریاضی علاقه­ خاصی داشت و کار بهترین تفریح او به شمار می­ رفت. هر دستگاهی را که یک بار جلوی چشمش باز می­ کردند، سریعاً باز و بسته کردن آن را یاد می­ گرفت. کاظم مدتی در کوره­ آجرپزی کار می­ کرد. فتحی­ زاده در ۲۸ سالگی ازدواج کرد که حاصل این زندگی مشترک پنج فرزند؛ چهار دختر و یک پسر است.

رفتن به سپاه

پیوستن به سپاه و شرکت در عملیات رزمی کاظم فتحی­ زاده پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی در ژاندارمری به عنوان چریک مشغول به خدمت شد. این دوران باعث شد تا شناخت بیش­تری نسبت به مرزهای استان پیدا کند که با تشکیل سپاه وارد سپاه شد. پس از پیوستن به سپاه، به واحد اطلاعات- عملیات رفت و در کنار غلام ملاحی به فعالیت در این واحد پرداخت.

با آغاز جنگ تحمیلی و حمایت از رهبر مسلمین امام خمینی(ره) در ۱۵ آذرماه ۱۳۵۹ آماده رفتن به جبهه شد. کاظم فتحی­ زاده به عنوان فرمانده و مسئول واحد تخریب، جانشین گردان مهندسی، فرمانده قرارگاه و فرمانده گردان مهندسی تیپ۱۱۴ امیرالمؤمنین(ع) خدمات فراوانی به کشور و انقلاب کرد.

رشادت ها

در مردادماه سال ۱۳۶۷ در تنگه­ ترشابه به همراه برادر بسیجی(بدرود)، تنگه­ چهار زبر را بر یک گردان عراقی بست و ۲۲ نفر از آنان را به هلاکت رساند. زمانی که گروه فرسان بر سر راه نیرو های اطلاعات- عملیات ما کمین می­ کردند و راه­های مواصلاتی را ناامن کرده بودند، فتحی­ زاده نقشی ارزنده در مبارزه با این گروه ایفا کرد. فتحی­ زاده در عملیات­ های رزمی گوناگونی چون محرم، والفجر۳، والفجر۵، والفجر۹، والفجر۱۰، کربلای۱، کربلای۴، کربلای۵، کربلای۱۰، عملیات آزادسازی میمک و عاشورای ۲ حضور پیدا کرد و در این عملیات­ ها رشادت­ های خیره­ کننده­ ای از خود نشان داد.

قهرمان زندگی به نقل از محمد صادق فتحی زاده

خاطره‌ انگیز ترین چیزی که در ذهنم باقی ماند، همان روز قبل از شهادتش بود که تماس گرفت و وضعیت درسی ام را پرسید؛ تاکید ویژه ای به علم آموزی من داشت. گویا می دانست پس از جنگ تحمیلی آموختن علم برترین سلاح در مقابل دشمن است. پدرم احترام ویژه ای برای همسایگان و مردم روستا قائل بود و کمک به آنان را وظیفه می دانست.

تا جایی که حتی زمانی که در روستا با کم آبی مواجه شده بودیم، خودش به دنبال مشکل مردم رفت و تانکرهای آب را به روستا آورد. از ریاکاری بیزار بود و هیچ گاه به دنبال مقام و شهرت نبود.

همراهی من با پدرم باعث شده بود که من هم با کوهنوردی های همیشگی اش مأنوس شوم. گویا پدر در دل طبیعت آرامشی یافته بود که آن را با عیچ تفریحی عوض نمی کرد. در کنار ایشان بودن آدم را به فکر در مورد خدا وا می داشت. زیرا تمامی صحبت هایش خدایی و به دور از هر گونه شعار زدگی و ریا بود. علاقه زیادی به زیارت امام رضا (ع) داشت.

حفظ ایمان که حتی در وصیت نامه اش به آن اشاره کرده است، بزرگ ترین خواسته اش از فرزندانش بود. از فرزندان خود می خواست که هیچ گاه رنگ نبازند و هوس های دنیوی گذرا آن ها را از یاد خدا غافل نکند. مال و متاع دنیا نزد او بی اهمیت بود هیچ گاه برای مال دنیا حرص و جوش نمی خورد و همواره قانع بود.

علاقه اش به امام (ره) به شکل عجیبی با روح و جانش آمیخته بود و برای ولایت ارزش بسیاری قائل بود. دل نگرانی های مداوم در غیابش تقریبا بخشی از زندگی ما شده بود. گویا بار جا ماندن از شهدا بر دوش اش سنگینی می کرد و مداوم تن خود را به میادین مین می سپرد تا از غم دوری یارانش بکاهد. زمانی که در خانه بود به تربیت فرزندان و تفریح آنان می پرداخت تا وجودش آرام بخش زندگی فرزندان شود.

نبود پدر آن هم پدری که به معنای واقعی قهرمان زندگی ام بود، باعث شده که غم و دردی مدام در دل و جانم ریشه کند و باعث اندوه همیشگی ام شود.

صیاد لحظه ها

کاظم فتحی زاده آن زمان ملقب بود به صیاد لحظه ها، چون در هر لحظه و‌ هر زمان که اتفاقی می افتاد، کاظم آن جا حاضر بود. آن قدر صیاد ماهری بود که نیازی به دوربین نداشت.

یک بار رفتیم کوه، به نقطه ای در منطقه کولک رسیدیم که توسط عراق مین گذاری شده بود. داشتم راه می رفتم که کاظم گفت: صبر کن، تکان نخور. چیزی جلوی پایم نشان داد و گفت: این یک مین گوجه ای است. من فکر کردم قارچ است. به آرامی مین را کشید بالا و چاشنی اش را کشید و خنثی کرد. روزهای مرخصی هم کارش همین بود. می زفت توی میادین مین و مین ها را خنثی می کرد. کاظم می گفت: خدا را خوش نمی آید عشایری که این جا رفت و آمد دارند دچار مشکل شوند.

کمک به فقرا/ شکارچی ماهر

کاظم کسی بود که اگر می فهمید فامیلی یا آشنایی فقیر باشد حتی با قرض از دیگران او را شاد می کرد. حتی اگر یک کیلو گوشت می خرید و خانواده فقیری را سراغ داشت آن را تقسیم می کرد. کاظم شکارچی ماهری بود. هر وقت به شکار می رفت، گوشت آن را بین فقرا تقسیم می کرد و خودش از آن کمتر استفاده می کرد. اکیپ های عزاداری مسجد امیر المومنین (ع) را او تشکیل می داد. کاظم خیلی ساده بود و هیچ رابطه ای با تجملات نداشت. همیشه می گفت: اگر من را به تهران ببرند، در آن شهر گم‌ می شوم. زیارت نجف و کربلا می روم چون همه جای آن را مثل کف دست می شناسم.

در بین اهالی روستا مهدی آباد عده ای بودند که مردم به آن ها اعتنایی نداشتند، اما کاظم با آن ها بسیار صمیمی و‌ مهربان بود. روزی عده ای از اهالی روستا با اظهار گله به من گفتند: چرا کاظم با این آدم ها که ما آن ها را قبول نداریم، اینقدر گرم و صمیمی است؟ من هم از این موضوع ناراحت شدم. یک روز رفتم خانه شان و با هم صحبت کردیم. پرسیدم کاظم چند نفر توی آبادی هستند که دید مردم نسبت به آن ها خوب نیست ولی تو با آن ها همراهی می کنی و این در شأن تو نیست. کاظم گفت: اولاً این ها مسلمانند و غیر مسلمان نیستند که من با آن ها حرف نزنم. دوماً چون مثلاً این ها سیبیل دارند مردم فکر می کنند جز افراد این جامعه نیستند یا مسلمان نیستند و ظاهرشان حزب اللهی نیست. از وقتی که با آن ها همراه شدم یکی این که نمازشان را به موقع می خوانند، در مراسمات عزاداری و اربعین خیلی کمک کار هستند و در هر راهپیمایی داخل شهر، تشییع پیکر شهدا و هر گونه مراسم اجتماعی همراه من هستند آیا درست است نسبت به آن ها بی تفاوت باشم؟ حق با کاظم بود او داشت با طریقی دیگر آدم ها را با خود همراه می کرد. پس از مدتی یکی شان رفت جهاد و یکی دیگر هم به استخدام اداره دیگر درآمد و همه این ها از برکت وجود کاظم بود. این قدر با آن ها کار کرد که توانست آن ها را به مسیر خیر هدایت کند.

نابغه نقشه خوان به نقل از آزاد کریمی

کاظم با اینکه تحصیلات چندانی نداشت و آموزشهای آکادمیک را نگذرانده بود اما به واسطه تجربه اندوزی و دقت و هوش سرشاری که داشت در بسیاری از امور واقعاً نخبه بود. در میدان مین و پاکسازی حرف اول را میزد، در دیده بانی و گول زدن دشمن و در شناسایی ها استاد بود. در نقشه خوانی هم نابغه بود. یک روز که نقشه ای را را پهن کرده بودیم،کاظم تا چشمش به نقشه افتاد مکثی کرد و انگشت روی یک مربع در نقشه گذاشت و گفت: مقر و پایگاه منافقین همین نقطه است! من با آن که آموزش دیده بودم به شوخی گفتم: حتماً علم غیب داری و و با استفاده از قطب نما و نقشه مشغول کار شدم که چند لحظه بعد در عین ناباوری دیدم مقر درست در همان نقطه ای است که کاظم چند لحظه پیش بر روی نقشه نشان داده است.

شهادت

همان طور که پیش از این گفته شد، فتحی­ زاده در دوران دفاع مقدس در عملیات­های گوناگون آفندی و پدافندی، حضوری فعال داشت. یکی از تخصص­ های او خنثی کردن انواع مختلف مین بود. با پایان گرفتن دوران جنگ به کار خطرآفرین پاک­ سازی میدان­ های مین مشغول شد و تلاش خود را برای زدودن بخش وسیعی از مناطق عملیاتی که به وسیله دشمن مین­ گذاری شده بود، آغاز کرد. تا این که روز ۲۵ اسفند ۱۳۷۸هنگام خنثی کردن مین در دامنه­ ارتفاعات قلاویزان بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.

پیکر پاک شهید کاظم فتحی­ زاده در مزار شهدا، در جوار بارگاه امام­زاده علی صالح(ع) واقع در بخش صالح­ آباد آرمیده است.

وصیت نامه

وصیت اینجانب به امانتداران انقلاب و جنگ این است که رشادت ها و توانمندی های رزمندگان اسلام در زمان جنگ را به نسل های آینده انقلاب و کسانی که جنگ را ندیده‌اند منتقل کنند. توصیه بعدی من به کسانی که با جان و مال خویش جهت سربلندی اسلام و انقلاب تلاش کرده‌اند این است که نگذارید انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید است پایمال شود. به یاران انقلاب اسلام دوستان توصیه می کنم که با سخن و قلم و عمل خود اهداف شما آنان را نابود و خنثی نماید.

به فرزندان دلبندم سفارش می کنم که همیشه به عبادت خود اهمیت داده و این ارزش‌های اصیل را برای خود سرلوحه زندگی قرار دهند و آنچنان ایمان به خدا داشته باشند که تسلیم هیچ باد فنا گری نشوند و بعد از شهادت من صبور و بردبار باشند که خداوند سرپر پناه شماست.

حق و باطل گاه مانند کف و آب هستند که تشخیص و جدائی آنان ساده است و گاه آنچنان بهم مخلوط شده اند که باید با حرکتهای تند و پرحرارت از هم جدا شوند. انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح در چنین مواردی نقش خود را ایفاء می کند، شهادت چنان حرارت و سوزی می آفریند و چنان حرکت و تکانی را بوجود می آورد که حق و طرفدارانش از باطل و پیروانش به خوبی جدا می شوند.

شهادت شجاعانه نقش جدا کردن و شناساندن و سرانجام رشد و نمو حق و نابودی باطل را به طور احسن و اکمل در جامعه ایفاء می کند و با این اثر، اجتماع را از رکود و جمود و انزوا خارج می سازد و با تصفیه عمیق، پویایی و بالندگی و کمال جامعه را تضمین می کند.

پایان پیام/


موضوعات مرتبط: پاسداران شهید

اشک آرمیتا...
ما را در سایت اشک آرمیتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashkmadara بازدید : 67 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 0:29